آتش پا

فرهنگی هنری ادبی

آتش پا

فرهنگی هنری ادبی

شعر

((آسمان بدون ماه))
قلب من سیاه بود
ازجنس درد وآه بود
روزگارم تیره وتباه بود
آسمان من بدون ماه بود
تا که کسی آمد
کسی از جنس نرگس
زدود از دل من تیرگی را
تکاند از تن من خستگی را
کسی آمد وشد خورشید 
و زیبایی دنیا را به جان تار من بخشید

شعر

((سبز))
من رنگ گیاهم
من رنگ نگاهم
گاهی توی دشتم
گاهی توی دستم
گاهی توی دریا
گاهی توی رویا
من تا افاق نگاه سبزت
پرطپش وپر نبضم
من رنگ سبزم


شعر

((او))
روز می آید،شب می رود.
روشنایی بر دشت می تابد و تاریکی از کوه می گذرد.
یکی به دنیا می آید ودیگری می میرد.
رود با رفتنش وکوه با قامتش،
باد با سرعتشودریا با موج هایش
به او می رسند.

وما نیز به او خواهیم رسید.


شاعر:افرا


شعر

سلامی گرم بر شما دوستان.من افرا از گروه آتش پا ام.

این دفعه شعری جدید از خودم برایتان دارم .
در این شعر سبک من تغییر کرده است.
امیدوارم خوشتون بیاید.
((آتش))
شب بیست و نهم اسفند ماه است.
هوا بسیار سرد و سر سوز است 
اما من از همه گرم ترم.
آتشی مرا فرا گرفته است.
می سوزم و می سوزم...
انگار که خود آتشم
درست یادم نیست اولین جرقه کی در من گرفت
اما خوب به خاطرم مانده است
چه کسی آن جرقه را روشن کرد...





شعر

سلام من افرا از گروه آتش پا ام.
امروز یکی از شعر های جدیدم رو براتو می گزارم. امیدوارم لذت ببرید.
((قفل))
می خواهم آزاد باشم 
مثل درس آزاد کتاب فارسی ،سفید 
بی رنگ
مثل چرخ و فلک بچرخم  
و همچو باد بگردم.
با شما هستم 
آیا صدایم را می شنوید یا بلند تر بگویم؟
پروانه ها صدایم را شنیدند
و همینطور پرنده ها  
اما انسان ها مثل قفلی که دری را سفت می بندد
صدایم را نشنیدند 
وباز گویم :
من می خواهم آزاد باشم
مثل درس آزاد کتاب فارسی،سفید 
بی رنگ